دیشب خواب دیدم رفتم هانوور! این خواب خیلي عجیب بود،چون اونقدر فضاهايي كه دیدم ملموس بود كه باورم نمي شه نمايشگاه هانوور اون شكلي نباشه. خواب ديدم كه توي نمايشگاه بين المللي هانور هتل گرفتم. سالن ها جالب بودن، ولي از همه جذاب تر فضاي باز و فضاي پاركينگ ها بود كه با اون سقف هاي بي نظير و اون بخشهاي متحرك زمین، خيلي ديدني بودند. توي خواب ،ديدم نمايشگاه اونقدر بزرگتر شده(نمايشگاه هانور بزرگترين نمايشگاه جهانه آخه) و اونقدر گسترش پيدا كرده كه ديگه شهر هانوور عملا تبديل شده به يك نمايشگاه. نكته خيلي بامزه خوابم اين بود كه دوربينم با پرتقال كار مي كرد! پرتقال براش مثل باتري و فيلم عمل مي كرد و وقتي پرتقال ها تموم شد ديگه نمي تونستم عكس بگيرم و خيلي حرصم در اومده بود! در ضمن،فردا صبحش داشتم مي رفتم از اونجا به سمت لندن كه ديگه از خواب بيدار شدم. خيلي حيف شد، چون خيلي كم پيش اومده بود فضا اينقدر توي خوابم مهم و تاثير گذار باشه... مي خواستم ببينم لندن چه شكليه!
چند وقتيه خوابهام خيلي عجيب شدن. خواب دوستاني رو مي بينم كه مدتيه باهاشون صحبت نكردم،نديدمشون يا ازشون خبر ندارم. چند شب پيش خواب الميرا رو ديدم. داشتيم با هم راجع به زبان صحبت مي كرديم! قبلش خواب آناهيتا رو ديدم. با هم رفته بوديم شمال يه جاي با صفا و يه مار گنده دنبالمون كرد. قبل ترش خواب نادر رو ديدم و اونقدر خوابم واقعي به نظر مي رسد كه براي خودش هم نوشتم!
خواب خيلي دنياي عجيب و بي نظیریه