Monday, August 20, 2007

مشتری تیت شدبم دیگه حسابی؛ سالوادور دالی و فیلم بود موضوع این دفعه نمایشگاه، با یک مجموعه خوب از نقاشی ها و چند تا فیلم. دفعه پیش که نمایشگاه آثار دالی رو رفته بودم پنج شش سال پیش توی اتریش بود و یک مزیت اون نمایشگاه این بود که چند تا از بهترین مجسمه هاش هم اونجا بود. این نمایشگاه تمرکزش روی رابطه دالی با دنیای فیلم بود، از اسکیس های بی شمارش برای فیلم هایی که ساخته تا نقاشی هایی که فیلم ها از اونها الهام گرفتن؛
برای من یکی از تکون دهنده ترین نقاشی ها همین کانیبالیسم پاییزیه که اینجا گذاشتمش. ساعتها توی نمایشگاه بودیم و من شدیدا غرق دنیای خواب دالی بودم. من ترجیح میدم بگم خواب تا بگم دنیای سورئالیستی. انگار اینجوری برام موضوع شخصی میشه. توی نمایشگاه داشتم فکر می کردم من هرشب تا صبح یک نمایشگاه سورئالیسیتی اختصاصی برای خودم دارم، اگه میشد مردم رو دعوت کنم به اون نمایشگاه ها کلی ثرتمند میشدم! تازه خوبیش هم این بود که همه و همه اش جدید و بکره، بدون یک بار تکرار، همه اش ایده است
حیف که نمایشگاه های نیمه شبانه من گاهی خیلی تعاملی هستن و در نتیجه برای من آزار دهنده ( گاهی هم البته دوست داشتنی )؛
برگردیم سر دالی؛ یکی از فیلم های دالی که نمایش داده شد مستند مانندی بود راجع به سرزمین دورافتاده مونگولیا با قارچ های سفید خیلی بزرگ که دالی روی این مستند با شور و شوق فراوون و دالی وارش حرف میزد و راجع به خصوصیات این سرزمین توضیح میداد. فیلم ظاهرا به سختی گیر میاد چون اکران عمومی و پخش عمده نشده، ولی من آنلاین پیداش کردم، اگه سرعت اینترنتتون اجازه میده اینجاست
اسم فیلم هم هست:؛
آخرهای فیلم دالی برای بینندگان رو می کنه که همه تصاویری که دیدن در واقع تصویر ذرات خیلی کوچیک بخش فلزی یک خودکار بوده... این ایده رو دالی از علاقه اش به دنیای اتم و ذرات بینهایت کوچیک داشته. تصور کنید که آدم با احساس سرکار موندن از سالن نمایش بیاد بیرون و دم در سالن توضیح فیلم رو ببینه که دالی برای کارگردان/یا مسئولین آزمایشگاه نوشته که من یک هفته است مرتب روی این بخش خودکار جیش می کنم که شما بتونین تصاویر بهتری از ذرات ریز فلزیش تهیه کنین (بر میگرده به ترکیب بایولوژیکش با فلز و غیره)؛
فیلم های دیگه ای هم پخش شدن توی نمایشگاه از جمله سگ آندلسی و عصر طلایی که قبلتر دیده بودم، اون بخش خواب فیلم افسون شده هیچکاک که کار دالیه خیلی خوب بود و ندیده بودمش. اما شاهکار این نمایشگاه و شاید یکی از بهترین کارهای دالی به نظر من همکاریش با والت دیزنیه. دالی خیلی به والت دیزنی علاقه مند بوده و کارهای والت دیزنی رو سورئال می دونسته (به یه تعبیر چقدر راست میگه) دستینو یک کار بی نظیره به نظر من.البته والت دیزنی مثل اینکه وسط کار با ایده اینکه این کار پول ساز نیست کار رو ول می کنه و بعد از چندین سال و بعد از مرگ دالی کار رو تکمیل می کنه و میده بیرون (درست وقتی به این نتیجه میرسه که نه، مثل اینکه این کار می تونه پول ساز باشه الان!!!) به هر حال نتیجه یک انیمیشن شش دقیقه ای بی نظیره، پر از ایده و طرح
یک کم گشتم دنبال این کارها :به این سایت حتما سر بزنید برای لینک ها. اسپلباند کامله و من توصیه می کنم ببینینش. دستینو متاسفانه فقط سی ثانیه اش آنلاینه... ولی دیدن همون هم خالی از لطف نیست

Sunday, August 12, 2007

+ همه فکرها به یک جا می رسن... داشتم فکر می کردم چقدر بیست و چهار ساعت کمه، چقدر عمر زود میگذره، چقدر سالهای عمر متوسط آدم کم هستن، چقدر تجربه جدید هست که دوست دارم بکنم و نشده و شاید هیچ وقت نشه؛ چفدر ، چقدر، چقدر... ؛
و باز یاد اعدام ها می افتم، یاد اینکه کسانی کشته شدند، کشته شدند... تک تک یا دسته جمعی، در ملا عام؛ فارغ از اینکه اینها کی بودن و جرمشون چی بود، فارغ از اینکه اصلا محاکمه ای در کار بود یا نه، فارغ از همه اینها، داشتم فکر می کردمچطور زندگیشون رو از دست دادن... اکثرشون جوون بودن، خیلی جوون، حدس می زنم بیشترشون زندگی سختی هم داشتن، حدس می زنم توی زندگیشون هم کلی مشکل بوده... بهشون فرصت داده نشد ... فرصت هیچی، فرصت دفاع، فرصت محاکمه، فرصت جبران، فرصت تغییر، فرصت زندگی...؛
اینو اگه فرصت کردین ببینین...؛ وقتی جدی می نویسه هم خوبه. گاهی تکون دهنده... مثل این بار...؛.

-=-=-=-
هفته گذشته رفتیم موزه تیت مدرن لندن، نمایشگاه شهرهای جهانی نمایشگاه جالبی بود و کلی دیدنش خوب بود
ده شهر بزرگ جهان (از جمله لندن، قاهره، شانگهای، لوس آنجلس، توکیو، سائوپولو، مومبایی، ژوهانسبورگ، استانبول) از نظر وسعت، سرعت، فرم، تراکم، تنوع، بررسی شده بودن و با انواع عکسها و تصویرهای هوایی و ماکت و تعدادی فیلم کوتاه و فیلم مستند نمایش داده شده بودند. کلی اطلاعات خوب هست در مورد نمایشگاه که این لینکشه:
پرویز جاهد هم یک گزارش در مورد نمایشگاه توی رادیو زمانه داره که اینجا می تونین بخونید یا بشنوید

چون توی دو تا لینک بالا کلی اطلاعات خوب راجع به نمایشگاه هست، من فقط به حاشیه بسنده می کنم: بعضی صحنه ها خیلی جالب بود، مثلا یک فیلم مستند نشون میداد که مردم در استانبول به عنوان پیک نیک میرن توی فضای سبز وسط اتوبانها، با وسایل پیک نیکشون. تصور کنین که مردم از توی برجهای کنار اتوبان مدرس بیان پایین و درست از وسط بزگراه، نه از روی پل یا گذرگاه خاصی خودشون رو برسونن به چمنهای وسط اتوبان، اونم با چی، با بند و بساط چای و کباب و زیرانداز و توپ و غیره!

دیگه اینکه: این عکس رو نگاه کنین... باورتون میشه این دو تا فضا، این دو تا سبک زندگی، اینا فقط با یک دیوار از هم جدا شده باشن؟ عکس مربوط به سائوپولو هستش.

یک بخش جالب نمایشگاه برداشت ها و ایده های معماران و هنرمندان مطرح بود از هر شهر. از جمله زاها حدید و رمکولهاس توی این بخش شرکت کرده بودند که بهترین کار رو هم به نظر من خود زاها حدید و همکارش ارائه داده بودند، روی لندن کار کرده بودند ، یک بررسی پارامتریک انجام داده بود روی فضاهای شهری و فرم بناها، و ماتریسی تشکیل داده بود از این دو، بعد به کمک نرم افزارهای پیشرفته یافته هاشون رو روی فضای اطراف تیمز پیاده کرده بوندند. نتیجه ایده های خیلی فرمال بود که هم زمان خصوصیات فعلی فضاها و امکانات گسترش رو در آینده در خودش داشت.

در نهایت هم اینکه خود موزه مدرن تیت ساختمون خیلی جالبیه. فضای موزه و نمایشگاه کم داشتن توی لندن و این ساختمون رو که یک زمانی نیروگاه بوده! تبدیل کردن به موزه. طراحی این بازسازی رو هرتزوگ انجام داده (در واقع مسابقه انجام شده و برده مسابقه رو) . جالب اینجاست که با این طراحی ، کاملا هویت ساختمون اصلی رو حفظ کرده و در عین حال شرایط لازم برای موزه رو توش ایجاد کرده. وقتی واره موزه میشین بیشتر احساس می کنین این یک ساختمون صنعتیه، ولی گالری های بزرگ و سرتاسر سفیدش که درست مناسب نمایش هنر مدرن هستند خیلی خوب طراحی شدن.