Sunday, February 25, 2007

***
راستش رو بخواین نمی دونم چرا به این جواب اخیر ایران دل بسته بودم. بر خلاف همه اونها که می گن معلوم بود چی میشه... شاید به خاطر اینور اونور رفتن ها و فعالیت های لاریجانی بود، و پیشنهادش برای کم کردن غنی سازی به جای توقفش؛
دلهره بیشتر و بیشتر میشه بعد از این... دیروز کمپین ایران یک گردهم آیی ترتیب داده بود نزدیک هاید پارک برای مخالفت با جنگ و تحریم علیه ایران. نرفتم. آدم واقعا نمی دونه چه باید بکنه؛ معلومه که ما با جنگ و تحریم مخالفیم. خصوصا ما که نسل جنگ و تحریم هستیم و همه سختی ها رو با پوست و خون لمس کردیم؛ ولی در ضمن دوست دارم بلافاصله موضع خودم رو روشن کنم و بگم که با حکومت ایران و وضعیت حقوق بشر توی ایران مخالفم. بدیش اینه که آدمهایی هستند که بلافاصله از آب گل آلود ماهی می گیرن و میگن ببینین، این همه آدم که اینجان، طرفدار حکومت هستن و طرفدار سیاستهای هسته ای حکومت؛
از طرفی تمرکز رسانه ها فقط روی سیاستهای هسته ای ایران از یک جهت و تجربه بد عراق از طرف دیگه، باعث شده که اینجا کمتر کسی بدونه واقعا چی میگذره توی اون کشور و مشکل ما چیه و اون آدمهایی که معمولا موضع روشنگرانه تری دارن، هم صدا بشن با صدای حکومت ایران که بله، این حق اون کشوره و شما هیچ شاهدی ندارید و نذارین قضیه عراق تکرار بشه و ..،؛ این وسط چیزی که کلا فراموش شده اینه که مردم ایران چی می کشن از دست حکومت و چطور الان دیگه خیلی حرکت های احتمالی آینده می تونه به نفع حکومت تموم بشه. از عقب نشینی غرب و آمریکا گرفته تا احتمالا تهدید اونها به جنگ علیه ایران. اولی باعث میشه دولت ایران پیروز از این درگیری بیرون بره و دومی باعث میشه همه برای نجات کشور متحد بشن و اینطوری حکومت مردم رو متحد خودش بکنه
***
تمپلت وبلاگم رو فقط برای این عوض کردم که کنترل کردنش ساده تر بشه برام؛ با عوض کردنش آرشیوم اون طرف ظاهر شد؛ و یک اتفاق خیلی بد اینکه همه کامنت هام از بین رفت... نمی دونم چطور میشه بازیافتشون کرد؛ فکرشو بکنین کامنتی که آدم از چهار پنج سال پیش داشته توی وبلاگش چقدر عزیز می تونه باشه الان. تازه دو سه باری بحث هایی پیش اومده بود توی کامنت دونی که واقعا حتی خود من طرف بحث نبودم و الان از اینکه مباحثه بقیه بخاطر عوض کردن تمپلت سایتم پاک بشه احساس بدی دارم
لطفا فنی تر ها و باسوادتر ها اگه راهی دارن ممنون میشم بگن
***
بالاخره خونه جدید روبراه شده تقریبا. فقط اشکالش اینه که هنوز تلفن و اینترنت رو وصل نکردن؛ اما بذارین یک کوتاه بگم چرا توی انگلستان خونه عوض کردن یک کابوسه؛ از نظر من این موضوع قشنگ می تونه موضوع یک مقاله اجتماعی/فرهنگی و حتی اقتصادی باشه
در انگلیس به آدرس آدم خیلی اهمیت می دن. آدرسی که آدم اونجا زندگی می کنه، یکی از مشخصاتیه که باهاش آدم رو می شناسن. مثل شماره شناسنامه توی ایران . هر جا آدم می خواد مشخصاتش رو بگه حتما ازش آدرس می پرسن. و برای خیلی کارها حتما لازمه که بتونی ثابت کنی که آدرست همونه که ادعا می کنی: (که این ثابت کردن هم خودش ماجراییه)؛
مثلا اگه بخوای حساب بانکی باز کنی (که یکی از اولین کارهایی که آدم برای زندگی کردن اینجا بهش نیاز داره) یا مثلا اگه بخوای گواهی نامه بگیری، از این چیزها گرفته؛ تا وقتی مثلا آدم می خواد عضو کتابخونه بشه؛ یا مثلا وقتی آدم شماره بیمه ملی می خواد بگیره
اینها به کنار، فکرش رو بکنین آدرس آدم توی تاریخ اعتبار بانکش (یا همون کردیت هیستوری) تاثیر میذاره! و در ضمن؛ جابجا شدن مدام ، یعنی زیاد اسباب کشی کردن، کلی امتیاز منفیه برای اعتبار آدم. و این امتیاز ها البته توی زندگی اقتصادی آدم خیلی می تونه تاثیر داشته باشه
خوب، همه اینها رو گفتم؛ حالا فکر کنین که می خواین آدرستون رو عوض کنین. دیگه گفتن نداره چقدر دردسر داره؛ مشکلات خونه جدید پیدا کردن و قرارداد بستن و اسباب کشی کم نیست؛ آدم توی انگلیس باید دونه دونه با تمام موسساتی که آدرسش اونجا ثبت شده (که این یعنی اصولا هر موسسه ای شما گذارتون بهش افتاده!!) تماس بگیره و آدرسش رو عوض کنه. مراجعه؛ تلفن یا نامه. بعضی وقتها دردسر بیشتره؛ مثلا آدرس آدم روی گواهی نامه اش درج میشه و اگه آدم آدرس عوض کنه باید کلا گواهی نامه رو پس بفرسته تا یکی جدید براش چاپ کنن!!! (البته من که هنوز گواهی نامه انگلیسی ندارم خدا رو شکر)؛
یا مثلا برای توابع بعضی کشورها، صد البته مثل ایران،آدم باید به پلیس محلی اطلاع بده که آدرسش تغییر کرده
بعضی وقتها هم نکات آزار دهنده ای پیش میاد؛ مثلا به بیمه ماشین که زنگ زدم کلی قیمت بیمه بالا رفت! نه به این علت که محل جدیدی که زندگی می کنم نا امنه ها؛ اصلا؛ به این علت که "سیاست بیمه"م با تغییر آدرس عوض شده! مثلا اگه من موقعی که قرارداد بیمه رو می بستم توی آدرس فعلی بودم؛ قیمتش کلی کمتر میشد؛
یا مثلا اینکه ممکنه کمپانی ای که برای اینترنت و تلفن و اینا باهاش کار می کنین؛ آدرس جدید رو به دلیلی تحت پوشش نداشته باشه که این باز خودش کلی مایه دردسره
کلا این موضوع نه تنها باعث دردسر آدمها میشه، بلکه بار مالی زیادی برای دولت و بقیه موسسات توی انگلیس داره. در ضمن خودتون می تونین تصویر کنین که چقدر توانایی و میل جابجا شدن و انعطاف پذیری درزمینه محل زندگی رو برای آدمها کم می کنه؛ که این خودش می تونه کلی تاثیر اجتماعی اقتصادی به جا بذاره
تا جایی که من می دونم کمتر کشوری توی دنیا اینجوریه. در مورد اروپا تا جایی که من شنیدم و برخورد داشتم نه بار آدرس پستی اینقدر زیاده و نه عوض کردنش اینقدر دردسر داره. توی آمریکا هم که یک شماره امنیت اجتماعی (ترجمه کلمه به کلمه) دارن مردم که همه کاره همونه؛
واقعا آدم گاهی باید بگه قربون ایران که هیچ کدوم از این دردسر ها رو آدم نداره اونجا

Saturday, February 03, 2007

نمی رسم بنویسم... یک پیش نویس از زمان دستگیری سه نفر از فعالین حقوق زنان توی بلاگر دارم که وسط نوشتنش خوابم برده و پست نشده. هم زمان هم کارم توی شرکت سنگین شده و هم قراره خونه رو هم عوض کنم. عوض کردن خونه توی انگلستان مکافاتی داره که فکر نمی کنم هیچ جای دیگه دنیا اینجوری باشه. از فردا تا مدتی که الان مشخص نیست دسترسی درست و حسابی به اینترنت ندارم... نمی دونم می تونم بنویسم یا نه... امیدوارم لااقل بتونم بخونمتون