Wednesday, October 22, 2003

فريدا رو ديدم، راست می گفتيد، واقعا فيلم خوبی بود. فيلمنامه خوب، کارگردان خوب، بازی خوب و يکی از مهمترين عناصرش موسيقی ش بود که خيلی دوست داشتم،،
شما هم ببينينش، فيلم خيلی خوبیه،
اگر اين فيلم رو برای من روايت می کردن، اون روايت رو دوست داشتم،
حالا که ساختنش،فيلمش رو دوست دارم، يعنی فرم و محتوا با هم ! با اينکه از بازی با نقاشی توی فيلم متنفرم، ولی اين يکی رو پسنديدم،
ديگه ،،، همين !

Wednesday, October 15, 2003

از من به شما نصيحت، اگه از خونه کوچيک و گرم و راحت خودتون زدين بيرون، و رفتين دنبال تجربه های ديگه، اون وقت ديگه اگر خونه تون هم سر جاش مونده باشه، شما نمی تونين برگردين ، يا حتی اگر برگردين، ديگه اون، همون خونه گرم و کوچيک و راحت براتون نيست...

اون وقت، ديگه نمی تونين از اين شعرهای دلچسب و قشنگ، که بعضی ها ميگن، بگين يا از شنيدنشون لذت ببرين. (راستی، چه عجب شما دست به قلم شديد، دلمون برای قلم شما تنگ شده بود)
چون که گل رفت و گلستان در گذشت...نشنوی زان پس ز بلبل سر گذشت

ناگهان پرده بر انداخته ای يعنی چه
مست از خانه برون تاخته ای يعنی چه
زلف در دست صبا گوش به فرمان رقيب
اين همه با همه در ساخته ای يعنی چه
شاه خوبانی و منظور گدايان شده ای
قدر اين مرتبه نشناخته ای يعنی چه
سخنت رمز دهان گفت، کمر سر ميان
وز ميان تيغ به ما آخته ای يعنی چه

Thursday, October 09, 2003

نفس عميق فيلم خوبيه. جز صحنه آخر که همه چيزو خراب کرده (راست می گفتی) بقيه اش خوبه. البته برای من مهمتر از مفهوم فيلم، اين بود که کارگردان خيلی قشنگ روال فيلم رو با مفهومش منطبق کرده بود. آدم اين پوچی رو بيشتر از روند فيلم حس می کرد. یه جور مینیماليسم ديده می شد توش که جز صحنه آخر، توی بقیه فیلم خوب پيش رفته بود ...همين!

راستی: اگه ماری بايد بچه هاش رو لخت بفرسته توی خيابون که زندگی خيلی سخت میشه برای من! بايد هيچ جا نرم! نه، بايد اينجا هم نمونم! ...

Friday, October 03, 2003

ه خواب عجيب ديدم. نمیدونم چطور آدم ممکنه توی خواب اينقدر هوشيار باشه و به اين چيزا هم فکر کنه! خواب ديدم که زنگ زدم خونه دوستی، با کلی ترديد و اينا... رفت رو ی انسرينگ . بعد انسرينگشون به انگليسی به من گفت که چرا به من زنگ زدی؟ ديگه نمی خوام ببينمت، ديگه نمی خوام باهات حرف بزنم حتی ...
من شوکه شدم از ناراحتی، ولی عجيب اين بود که توی خواب فکر کردم چطور ممکنه کسی انسرينگش رو اينجوری تنظيم کنه، مگه ميشه به همه همين رو بگه...و توی خواب با خودم به اين نتيجه رسيدم که حتما تکنولوژی جديده، کالرآيدی و حتما تلفن خودش تشخيص میده برای کی کدوم انسرينگ رو پخش کنه!!!
راستی، همچين انسرينگی داريم الان!؟ يا من توی خواب کشفش کردم!؟

Thursday, October 02, 2003

امشب و پنج شنبه و جمعه کنسرت رقصهای محلی ايران در کاخ گلستان اجرا می شه که من برنامه شب اول رو ديدم. برنامه جالبيه. گروه هم نوازی شمشال که يک گروه نوازنده سازهای سنتی هستند می نوازند . افراد گروه اکثرا جوان هستند ولی همگی خیلی متبحر. اما به هر حال همون طور که از اسمش پيداست چيزی که جالب بود، اجرای رقصهای سنتی ايران بود. برنامه در دو بخش اجرا شد که بخش اول موسيقی و رقص تربت جام رو نشون می داد و بخش دوم، موسيقی و رقص کردستان . روی هم رفته کار خوبی بود ، مخصوصا که اين باز آفرينی رقصهای محلی، رو زنده نگه میداره و ....اما برنامه ضعفهايي هم داشت و از جمله بزرگترين ضعفش اين بود که بروشور ها برای ديشب حاضر نشده بود. ضمنا کاخ گلستان رفتن هم کار ساده ای نبود. اما در عوض محيطی که برنامه توش اجرا شد خيلی محيط جالبی بود، واقعا فضای خوبی بود، و از نظر بصری خيلی با اجرا متناسب بود. ضمنا کنسرت در فضای باز کاخ برگزار می شد،
و اما رقصها و موسيقی ها: رقص تربت جاميها يک رقص پر شور و پر تحرکه و لباسهای محلی شون (که حتما ديد) هم يک دامن کوتاه پر چين(در ادامه پيرهنشون در واقع) داره که به تحرک و زيبايي اين رقص اضافه می کنه.تربت جاميها جدا جدا می رقصند و در رقص دست جمعی شون هم بيشتر دور تا دور حرکت می کنند. رقص اين بخش خيلی هماهنگ اجرا نشد. مشخص بود تمرين گروه کم هست و با اينکه کاملا رقصهای خودشون رو اجرا می کردند و از اين جهت نيازی به تمرين نبوده، ولی برای صحنه کنسرت هماهنگی شون کم بود. اما موسيقی اين بخش ملودی های بسيار محدودی داشت که خوب البته از ملودی های محلی تربت جام گرفته شده بود. در نهايت يک دوتار نواز محلی دوتار زد که واقعا زيبا می زد. عجب سازیه دوتار...نوازنده يک طوری نگهش میداره انگار ساز جزئی از خودشه..و اگر ماهر باشه نوازنده، چه صدايي داره اين ساز
در مورد کردها رقصشون رقص خيلی آروم و کم تحرکيه و افراد در حين رقص دست هم رو بازو به بازو می گيرند. به همين جهت شايد برنامه خيلی هماهنگ تر بود، ولی درعوض به دليل کم تحرکی ديدنش هيجان زيادی نداشت. اما موسيقی اين بخش رو خيلی دوست داشتم و البته يک خواننده محلی هم داشتند که واقعا کارش خوب بود. خلاصه که موسيقی اون بخش از کشورمون خيلی قشنگه.
متاسفانه بروشور ندارم، وگرنه در مورد رقصها بيشتر و مدون تر می نوشتم براتون. اين رقصها هر کدوم در مراسمی و به علتی اجرا می شوند. بيشتر انواع رقصهای قديمی ايران يا رابطه ای با کارشون، کشت و برداشت محصول داشته و يا مراسم آيينی بوده برای ستايش خدا.
در کل خوب بود. مخصوصا اگر مشکلات پشت کار رو در نظر بگيريم که مجوز رو به سختی بهشون دادند و نمی تونستن مدت زيادی تمرين داشته باشند با گروه محلی و ...