قارچ سمی رو ديدم. انصافا فيلم خوبی نبود. اصلا هم نبود. از همون شروع فيلم که يک کرم ابريشم رو نشون می داد، متوجه شدم که نبايد فيلم دلپسندی باشه! پر از استعاره و کنايه های بی خود و بی جهت. ميترا حجار به عنوان يک ژست زنده در سرتاسر فيلم ظاهر شده بود! به طرز آزار دهنده ای هم ربطش با بقيه فيلم نامعلوم بود. انگار ملاقلی پور می خواست يک حرفهايی رو که روی دلش مونده بود بزنه، و به ناچار يا بر اثر عدم توانايي! يک سری تصاوير جدا جدا ساخته بود. تدوين فيلم خيلی خوب بود، اما سير درست و خوبی درمجموعه تصاوير فيلم ديده نمی شد.
حالا اگه بگم با همه اين حرفها، فيلم خيلی روی من تاثير گذاشت، جای تعجب داره!؟ منو برد توی دنيای تلخ واقعی. چيزهايي رو يادم انداخت که نيم ساله ناخودآگاه يا خودآگاه درگيرش هستم.ناخودآگاهم می خواد فراموشش کنه...گاو بودن رو ترجيح می ده. نمی دونم، شايد يک اين واقعه رو، که نمونه ای از اتفاقاتيه که توی مملکت ما می افته، اينجا بنويسم. اما يک روز که فکر کردم گفتنش فايده ای داره.
واقعا چيزايي که ملاقلی پور رو اذيت می کنه ، که اين فيلم ساخته می شه، خيلی کوچکتر هستند از واقعيات کثيف جامعه ما. (بايد بگم پشت پرده!؟)
Wednesday, May 15, 2002
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment