باور کنيد همه اش هم تقصير خودم نبود... سال اول و ترم اولی که وارد دانشکده شدم، يکی از اساتيد محترم گفت:
"دررشته شما آدم بايد دريايي از اطلاعات باشه. اگرچه عمقش يک سانت بيشتر نيست."
حالا بعد از شش هفت سال که از اون موقع می گذره، هنوز نمی دونم در رشته ما بايد آدم سطحی باشه و زياد بدونه، يا کم بدونه و در عمق. اما بهر حال نه فقط حرف اين جناب استاد، که جو دانشکده، دوستهای خوبم، و همه چيژهايي که گذشت، باعث شد که آرام آرام و به تدريج عوض شدم. قبل تر ها اصلا درک نمی کردم که چطور کسی می تونه اينقدر سطحی از موضوعی بگذره. حالا نه تنها می فهمم، خودمم به سادگی و بدون اينکه به چيزی فکر کنم و براش وقت بذارم، از روش می گذرم. از روی بيشتر چيزها...
حجم اطلاعات وارده به آدم اين روز ها اينقدر زياده که مسير عکس رو پيش گرفتن اگه غير ممکن نباشه، خيلی سخته. اما اگه اينجوری هم راضی نشم ، چه بايد بکنم؟ راستی توی قرن بحران اطلاعات، کسی جوابي برای اين سوال پيدا کرده!؟
Wednesday, May 15, 2002
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment