فکرم حتی اونقدر متمرکز نيست که از قانون منع ورود ايرانيها به آمريکا يک تحليل شخصی داشته باشم. (مدتهاست نه متمرکزم نه تحليل دارم!) نه تنها تاثيرش رو روی جامعه نمی تونم دقيقا بررسی کنم، بلکه حتی روی زندگی شخصی خودم هم نمی تونم!
عجيبه ، با اينکه مصر بودم که بعد از تز سعی کنم برای ادامه تحصيل يا کار برم آمريکا، اما وقتی اين خبر رو توی تلويزيون شنيدم مثل اين بود که قيمت جديد هويج رو بهم بگن!... اين يعنی بی تفاوتی؟! نمی دونم. برام واقعا مهم نيست... اينجا يا اونجا! حتی اگه اين رو شرايط خارجی تحميل کرده باشه... اصلا شايدم بايد بگم دستشون درد نکنه که تکليف ما رو روشن کردن تا ديگه توی دردسر اضافه نيافتيم! گرچه زندگی خيلی آدمها و حتی خيلی دوستهام رو اين قانون عوض می کنه. ولی عوضش جلوی صادرات مغز رو هم تا حدی مي گيره. علی پيروز توی وبلاگش نوشته بود صادرات مغز ما سالانه.سه برابر درآمد حاصل از صادرات نفتی و غير نفتيه. يعنی 38 ميليارد دلار. البته نمی دونم مغز رو کيلويي چند حساب کردن(!) ولی بهر حال فاجعه است!
Monday, April 22, 2002
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment