Thursday, March 06, 2003

همه شان صورت دارند. قيافه همه شان مشخص است. راجع به قيافه هر کدام می شود مدتها حرف زد.
اما او صورت ندارد. اصلا قيافه ای ندارد. مثل يک بيضی توخالی است. نه ديده می شود، نه می شود در موردش حرف زد. چشمهايش هيچ وقت چيزی را نگاه نمی کنند، هيچ وقت خيره نمی شوند. لبهايش حرفی ندارد، هيچ حرفی. فرم بينی اش مشخص نيست. خوب که فکر می کنم، می بينم حتی شايد بينی نداشته باشد...
(نمی دانم چرا ياد : اما پشت اين ستاره سربی قلبی از طلا دارد افتادم!) اما نه! قلبش را هم نمی شناسم، شايد حتی قلب هم نداشته باشد. به نظر می رسد خدا موقعی که او را نقاشی می کرد، ققط دورش را کشيد. يادش نبود تويش چيزی بکشد! جز مغز. بقيه اش خالی است. خالی

No comments: