Friday, January 26, 2007

خونه
از وقتی اومدم اینجا تا بحال خونه مستقل نداشتم. زمان دانشجویی به ملاحظات مالی و غیره و از وقتی هم که کار رو شروع کردم برای اینکه تنها نباشم
اما دیگه تجربه زندگی با آدمها از کشورها و فرهنگ های مختلف ؛ انگلیسی عامیانه رو توی خونه یادگرفتن، اجاره کمتر دادن و غیره و غیره بسه!
خیلی خوب و قشنگ بود ها؛ واقعا تجربه جالبی بود هر جوری نگاهش می کنم.از اینکه کلی دوست صمیمی پیدا کردم از کشورهای مختلف؛و از اینکه از نزدیک با عادات و فرهنگ آدمهایی از جغرافیای مختلف آشنا شدم لذت بردم کلی
اما از وقتی که تصمیم گرفتم خونه مستقل داشته باشم؛ خیلی خوشحالم... خودم هم اصلا فکر نمی کردم برای رفتن به خونه ام شروع کنم به روزشماری! تازه فهمیدم که انگار این مدت احساس آسایشی رو که آدم توی خونه ش داره نداشتم ...خونه جدیدم خیلی نقلیه... هر چقدر گشتم یه خونه متوسط پیدا کنم توی محل مورد نظرم که لااقل بتونم مامان و بابام رو دعوت کنم پیشم نتونستم... فکر کردم تو خونه بعدی... خلاصه خونه هه نقلی هست، ولی مستقله و این عالیه؛
امروز فکر می کردم در مورد این حسم بنویسم؛ چون این شادی و روزشماریم چیزی نیست که بعدها باز تکرار بشه. خیلی زود داشتن یک خونه مستقل میشه پیش فرض زندگی آدم و اصلا آدم یادش میره که موهبته. که باید قدرش رو دونست؛ که یه روز کلی هیجان داشته برای داشتنش

No comments: