استخوان خوک و دستهای جذامی
"استخوان خوک و دست های جذامی" مصطفی مستور رو خوندم. راستش بعد از خوندن " روی ماه خداوند را ببوس" این بشر، عهد کرده بودم که دیگه چیزی ازش نخونم هیچ وقت.
این رمانش یه جایزه ادبی گرفته به اسم جازه ادبی اصفهان. نمی شناسم این جایزه رو، شما می شناسین؟ بهر حال از ایران رسید و خوندمش. بد نبود. بشر داره پیشرفت می کنه. سعی کرده برشهایی از زندگی آدمهای مختلف رو نقل کنه و اون وقت این آدمها رو یه جوری به هم ربط بده، توی یک آپارتمان زندگی می کنن مثلا، گاهی از یک آسانسور استفاده می کنن، یا خبر کسی توی روزنامه کس دیگه ایه، یا توی آرایشگاه به هم بر خورن و الی آخر… تا اینجا ایده اش خوبه و کشش هم داره رمانش. ضمنا اینم اضافه کنم که خیلی کتاب تصویریه. هیچ بعید نیست یکی از کارگردانهامون دلش بخواد فیلمش کنه… می تونه پلات جالبی بشه.
اما حالا نقدم رو هم اضافه کنم، اگه این کتاب فیلم بشه میشه نسخه یک کم بهتر و جالب تر از فیلمی مثل "شهر زیبا" اصغر فرهادی که یکی از فیلمهای بد و ضعیفی بود که اخیرا دیدم… اگرچه مستور سعی کرده پلات رمانش جذاب باشه، اما نگاهش هنوز همونه. همه چیز خیلی غلیظه. برشهایی که از زندگی روزمره آدمها برداشته، همه پر از بدبختی و جرم و جنایتن … خوبیش اینه که خودش کتاب رو با یک خطابه از همون اول شروع کرده که خواننده تکلیف خودش رو می دونه با این کتاب تا آخر.
و من چقدر نگاه خاکستری مدرن رو به سیاه و سفید ترجیح میدم همیشه…
جام جهانی
عجب گیری کردیم ها. این جام جهانی من توی هر بازی طرفدار هر کی بودم تیم مقابلش برد!! بازی های ایران که دیگه گفتن نداره… دلم می خواست آرژانتین آلمان رو ببره، ولی … دلم می خواست انگلستان پرتغال رو ببره، ولی… (خیلی هم از رونالدوشون بدم اومده) دلم می خواست برزیل فرانسه رو ببره، ولی … ( البته این یکی رو فرانسوی ها، یا واضح تر بگم زیدان، حقش بود واقعا)
بهر حال از همین جا اعلام می کنم که من طرفدار آلمان هستم و پرتغال! باشد که با این ترفند ایتالیا و فرانسه برن بالا !!!
Dancer in the dark, Breaking the Waves
فون تریه رو با داگ ویل شروع کردم. بعد دیگه هر چی به دستم می رسید ازش می دیدم. رقصنده در تاریکیش همون جور که المیرا میگه فیلم خوبیه. راستش کمتر فیلم موزیکالی رو اینقدر پسندیدم ... یک تراژدی تمام عیار. صحنه های کارخونه بخصوص عالیه. حالا چرا اون بالا اسم شکستن امواج رو هم اضافه کردم؟ چون اون فیلم رو پشت سر این فیلم دیدم و از اون –حتی بیشتر – خوشم اومد. فیلم بی نظیری بود به نظرم... باورم نمیشد کسی بتونه همچین پلاتی رو اینقدر عالی دربیاره.(دختر خوب و معصوم اسکاتلندی که فقط بخاطر اینکه خیلی خوبه تبدیل میشه به یک فاحشه آخر فیلم...) ولی فون تریه است دیگه، کاریش نمیشه کرد.
اینم موضوع جالبیه که آدم با نگاه یک کارگردان مشکل داشته باشه، ولی همیشه از فیلمهاش لذت وافری ببره... نیست؟
"استخوان خوک و دست های جذامی" مصطفی مستور رو خوندم. راستش بعد از خوندن " روی ماه خداوند را ببوس" این بشر، عهد کرده بودم که دیگه چیزی ازش نخونم هیچ وقت.
این رمانش یه جایزه ادبی گرفته به اسم جازه ادبی اصفهان. نمی شناسم این جایزه رو، شما می شناسین؟ بهر حال از ایران رسید و خوندمش. بد نبود. بشر داره پیشرفت می کنه. سعی کرده برشهایی از زندگی آدمهای مختلف رو نقل کنه و اون وقت این آدمها رو یه جوری به هم ربط بده، توی یک آپارتمان زندگی می کنن مثلا، گاهی از یک آسانسور استفاده می کنن، یا خبر کسی توی روزنامه کس دیگه ایه، یا توی آرایشگاه به هم بر خورن و الی آخر… تا اینجا ایده اش خوبه و کشش هم داره رمانش. ضمنا اینم اضافه کنم که خیلی کتاب تصویریه. هیچ بعید نیست یکی از کارگردانهامون دلش بخواد فیلمش کنه… می تونه پلات جالبی بشه.
اما حالا نقدم رو هم اضافه کنم، اگه این کتاب فیلم بشه میشه نسخه یک کم بهتر و جالب تر از فیلمی مثل "شهر زیبا" اصغر فرهادی که یکی از فیلمهای بد و ضعیفی بود که اخیرا دیدم… اگرچه مستور سعی کرده پلات رمانش جذاب باشه، اما نگاهش هنوز همونه. همه چیز خیلی غلیظه. برشهایی که از زندگی روزمره آدمها برداشته، همه پر از بدبختی و جرم و جنایتن … خوبیش اینه که خودش کتاب رو با یک خطابه از همون اول شروع کرده که خواننده تکلیف خودش رو می دونه با این کتاب تا آخر.
و من چقدر نگاه خاکستری مدرن رو به سیاه و سفید ترجیح میدم همیشه…
جام جهانی
عجب گیری کردیم ها. این جام جهانی من توی هر بازی طرفدار هر کی بودم تیم مقابلش برد!! بازی های ایران که دیگه گفتن نداره… دلم می خواست آرژانتین آلمان رو ببره، ولی … دلم می خواست انگلستان پرتغال رو ببره، ولی… (خیلی هم از رونالدوشون بدم اومده) دلم می خواست برزیل فرانسه رو ببره، ولی … ( البته این یکی رو فرانسوی ها، یا واضح تر بگم زیدان، حقش بود واقعا)
بهر حال از همین جا اعلام می کنم که من طرفدار آلمان هستم و پرتغال! باشد که با این ترفند ایتالیا و فرانسه برن بالا !!!
Dancer in the dark, Breaking the Waves
فون تریه رو با داگ ویل شروع کردم. بعد دیگه هر چی به دستم می رسید ازش می دیدم. رقصنده در تاریکیش همون جور که المیرا میگه فیلم خوبیه. راستش کمتر فیلم موزیکالی رو اینقدر پسندیدم ... یک تراژدی تمام عیار. صحنه های کارخونه بخصوص عالیه. حالا چرا اون بالا اسم شکستن امواج رو هم اضافه کردم؟ چون اون فیلم رو پشت سر این فیلم دیدم و از اون –حتی بیشتر – خوشم اومد. فیلم بی نظیری بود به نظرم... باورم نمیشد کسی بتونه همچین پلاتی رو اینقدر عالی دربیاره.(دختر خوب و معصوم اسکاتلندی که فقط بخاطر اینکه خیلی خوبه تبدیل میشه به یک فاحشه آخر فیلم...) ولی فون تریه است دیگه، کاریش نمیشه کرد.
اینم موضوع جالبیه که آدم با نگاه یک کارگردان مشکل داشته باشه، ولی همیشه از فیلمهاش لذت وافری ببره... نیست؟
No comments:
Post a Comment