Monday, July 24, 2006

یک دفعه از خواب بیدار میشم. دیر شده. ساعت ده قرار فیلمها رو برگردونم و ساعت یازده با استادم قرار دارم. دیر شده. ساعت رو به سختی با چشمهای نیم بسته نگاه می کنم. چقدر سخت می تونم ساعت رو بخونم. چند دقیقه به ده؟! باید بلند بشم. لباسهام کجاست. دیروز روی صندلی گذاشتمشان. بلوز آستین کوتاه سبز و شلوار روشن. کجاست لباسهام. صندلی چقدر دوره. چقدر سخت میشه چیزی رو پیدا کرد اینجا.
مامان ، من داره دیرم میشه. باید زود برم. دیرم شده خیلی.
لباسهام کو... ای! چرا من این شکلی شدم، چرا صورتم مثل مردها ریش درآورده. باید زود بجنبم. با این قیافه که نمیشه رفت بیرون. چطور میشه کلک این موها رو کند. کی اینطور شد.دیشب که اینطور نبود. دیرم شده ، ولش کن، باید برم. باید بدوم. ای!این موجود قهوه ای دراز از کجا سر درآورده توی خونه ما.
شبیه میمونه. با یک دم دراز. چقدر بدنش نرمه . همش از این طرف می افته به اون طرف. نمی ذاره رد بشم. ولم نمی کنه برم. هی می پیچه به پام و جلوم رو می گیره. این دیگه چیه. از برادرم کمک می خوام. این کی اومد توی خونه ما. انگار این مدتی که خونه نبودم اتفاقاتی افتاده اینجا. قهوه ای گنده شرش کنده نمیشه. اعصابم رو خرد کرده . داره دیرم میشه. ساعت رو نگاه می کنم. ساعت دو شده. مامان ساعت چنده؟ ساعت من دوئه. ساعت ده دقیقه به دوئه؟ اگر بدوی می رسی. ساعت دو قرار داشتی، نه؟ باید بدوم. وارد دانشگاه میشم. این سالن چرا این شکلی شده. این دستگاه گنده دراز چیه که همه چیز رو با فشار هوا می فرسته بالا سمت سقف؟ چرا همه چیز سیاله توی این اتاق. چرا هیچی سر جاش نیست.من عجله دارم. اوه نمی تونم خودم رو نگه دارم روی زمین. می رم نزدیک سقف. یاد قدرت استثناییم می افتم. سعی میکنم اون بالا خودم رو کنترل کنم و پرواز کنم. من باید برم. فرود میام توی یک کریدور. باید بدوم. فیلمها رو باید پس بدم. سلام خانوم. ای چرا این خانوم فارسی حرف میزنه. چرا انگلیسی حرف نمی زنه. شاید انگلیسی حرف می زنه من فکر می کنم فارسیه. خواهرم اینجا چه کار می کنه. مگه همراه من اومد؟ اومده که تنها نباشم انگار. فیلمها رو آوردم. خانومه میگه اوووووووووووه، این که خیلی دیره. ساعت دوئه؟ ولی من که قرار بود ساعت ده اینجا باشم! استادم چی شد پس؟ ساعت یازده بود قرارم؟ کی ساعت دو شد؟ خانومه میگه ساعتی هشتاد پی برای هر فیلم. چهار ساعت، چهار فیلم... میشه هشت پوند و شونزده پی ؟ یا بیشتر؟ بهش میگم ساری، آی جاست فورگات تو... من چرا انگلیسی حرف زدم؟ این که فارسی حرف زده بود. خانومه میگه سخته، میگه فکر نمی کنه بتونه کاری بکنه، باید صبر کنم ببینه... یه لیست میخواد. گیجم. خواهرم براش میاره. استادم چی شد پس. قرار بود بره مسافرت. خیلی بد شد... حالا چه کار کنم ... اعصابم خرده. ...
از خواب می پرم. با عجله ساعتم رو نگاه می کنم. این بار می تونم بخونمش. نه صبحه. باید بلند بشم. ساعت ده باید فیلمها رو پس بدم و ساعت یازده با استادم قرار دارم...

No comments: