دیروز - میدان هفت تیر
می خواستم بیام اینجا فقط راجع به باخت فوتبال و اتفاقات قبل و بعد و حواشی و اینها بنویسم ولی اتفاق دیروز اینقدر تکون دهنده بود که نمیشه هیچی نگفت ... میدان هفت تیر رو میگم. بیشتر از شصت نفر دستگیر شدن، خیلی از چهره های شناخته شده ای که امضا کرده بودن بیانیه رو دستگیر شدن و حتی به منازلشون حمله شده، کلی جوونها از دختر و پسر کتک خوردن و ... از وقتی اومدم اینجا یعنی درست بعد از ریاست جمهوری رییس جمهور م ش ن گ (به قول آقای نبوی) روزی نیست که خبر بدی نشنوم از ایران. و تنها و تنها خبر خوبی که شنیدم آزادی گنجی و پشت سرش خارج شدندش از کشور بوده... واقعا نمی تونم هیچی اضافه کنم به این دو سه خط، جز یک انزجار عمیقا آزار دهنده که احساس می کنم هیچ طوری درمان شدنی نیست
فوتبال
من حرف کسانی رو که میگن همینه دیگه، تیم مام همینه، کاریش نمیشه کرد، یا میگن مکزیک قوی بود، رده چهارم بود و ... اصلا قبول ندارم. نیمه اول ثابت کرد می تونستیم برنده از این زمین بیرون بیایم. خوب، حالا دیگه اینقدر از ندونم کاری مربیمون شنیدیم و اینقدر راجع به دایی نوشتن که من چیزی ندارم بهش اضافه کنم. فقط اینو بگم که گزارشگر برلینر زایتونگ گفته :" نحوی بازی دايی به حدی ضعيف بود که اگر سرمربی تيم ملی فوتبال ايران کسی را هم در پست تهاجمی قرار نمیداد چندان فرقی با حضور مهاجمی نظير دايی با برخورداری از قد يک متر و نود و دو سانتی نداشت"
نمی دونم دعاها و نذر و نیازهای بچه های خرمشهر (که دعا کردن دایی بازنشسته بشه) کارساز شده یا اثر چیز دیگه ای بوده که توی مسابقه با پرتقال این نوک حمله عزیز رو از دست می دیم!!!
No comments:
Post a Comment