Thursday, March 25, 2004
Saturday, March 20, 2004
Sunday, March 14, 2004
بعد از نزديک دو سال که از شروع اين وبلاگ می گذره، احساس می کنم هنوز نتونسته مسير خودش رو پيدا کنه. چند روز پيش برندگان سال 82 وبلاگ ها رو نگاه می کردم ، (حتما ديديد، اما اگر نديديد اينجاست)و چيزی که توجهم رو بيشتر از هر چيز جلب کرد، طبقه بندی موضوعی وبلاگ ها بود. حتما گروهی روی اين طبقه بندی کار کردند، اگرچه به نظرم هنوز جای کار داره. در اين طبقه بندی موضوعی وبلاگها به نه دسته عمده تقسيم شدند يعنی:
IT- علمی آموزشی - رسانه - دينی - ادب و هنر - فرهنگ و انديشه - روزنگاری - گروهی - زنان -
(جدای از اينها البته در حوزه های وبلاگ فارسی غير ايرانی، نشريات الکترونيک ، ابزارهای وبلاگ ، زيباترين قالب و سرويس دهنده وبلاگ ها هم بهترين ها انتخاب شده اند.)
اين مقدمه رو برای اين گفتم که بگم از ابتدای روزی که وبلاگ نوشتم، اين درگيری رو هميشه با خودم داشتم ، که بالاخره وبلاگ من می خواد توی چه دسته ای جا بگيره. به نظرم شايد شخصی يا همون روزنگاری امروزه. اما از طرفی وبلاگهايی که من مرتب می خونمشون، و دوست دارم بهشون سر بزنم، کمتر توی اين دسته قرار دارند. بر عکس، وبلاگ هايی که تم فرهنگ و انديشه، ادب و هنر و سياسی اجتماعی دارند، خيلی بيشتر منو به عنوان خواننده جذب می کنند. در واقع من تنها در صورتی برای خوندن وبلاگ های شخصی و روزنگار وقت می ذارم، که يا نويسنده رو بشناسم، و يا به دليلی ، شناختنش برام جالب باشه. خوب، اينو بهش می گن تناقض.
اما بهر حال، بعد از اين مدت ، اين وبلاگ هنوز و کماکان قصد داره نگاه من رو به همه موضوعات اطرافم در بر بگيره.چه فرهنگی وهنری ، چه سياسی و اجتماعی و البته دنيای ذهنيات نامنسجم من.
IT- علمی آموزشی - رسانه - دينی - ادب و هنر - فرهنگ و انديشه - روزنگاری - گروهی - زنان -
(جدای از اينها البته در حوزه های وبلاگ فارسی غير ايرانی، نشريات الکترونيک ، ابزارهای وبلاگ ، زيباترين قالب و سرويس دهنده وبلاگ ها هم بهترين ها انتخاب شده اند.)
اين مقدمه رو برای اين گفتم که بگم از ابتدای روزی که وبلاگ نوشتم، اين درگيری رو هميشه با خودم داشتم ، که بالاخره وبلاگ من می خواد توی چه دسته ای جا بگيره. به نظرم شايد شخصی يا همون روزنگاری امروزه. اما از طرفی وبلاگهايی که من مرتب می خونمشون، و دوست دارم بهشون سر بزنم، کمتر توی اين دسته قرار دارند. بر عکس، وبلاگ هايی که تم فرهنگ و انديشه، ادب و هنر و سياسی اجتماعی دارند، خيلی بيشتر منو به عنوان خواننده جذب می کنند. در واقع من تنها در صورتی برای خوندن وبلاگ های شخصی و روزنگار وقت می ذارم، که يا نويسنده رو بشناسم، و يا به دليلی ، شناختنش برام جالب باشه. خوب، اينو بهش می گن تناقض.
اما بهر حال، بعد از اين مدت ، اين وبلاگ هنوز و کماکان قصد داره نگاه من رو به همه موضوعات اطرافم در بر بگيره.چه فرهنگی وهنری ، چه سياسی و اجتماعی و البته دنيای ذهنيات نامنسجم من.
Tuesday, March 02, 2004
بهنود پروژه شده است. می خواهد ديگر ننويسد ...
از اين سخت تر و بدتر نمی شود که آدمی در آن طرف دنيا، تنها از نوشتن در سايت شخصی خودش هم بهراسد... از کامنت ها بهراسد. اگرچه شدت اين هراس و مقاومت نسبت به آن ، بستگی به هزار و يک نکته مختلف دارد.
آزادی نيست. مثل روز روشن است . آنچه برای من مثل روز روشن نيست، اين است که اصولا در هيچ کجای دنيا ، حتی آنجاها که مهد دموکراسی خوانندش، آزادی هست؟ نه آزادی ظاهری، آنچه ذاتا آزادی است.
بهنود در يکی از نوشته هايش ( که دلم می خواست من نوشته باشمش، به عنوان يک زن، برای ادای دين به نماينده منتخبم، خانم حقيقت جو، که الحق شيرزنی بود در ميان همه نمايندگان مجلس ششم...) نوشته است:
ديروز و امروز که خبر استعفای پرشور خانم فاطمه حقيقت جو را خواندم. تمام وجودم را شادی گرفت همان کاری بود که انتظار داشتم و از جوانان ايران بر می آيد.(...)
خانم حقيقت جو که هم سن دختر من است از همان اول که به رای دانشجويان و به عنوان نماينده جنبش دانشجوئی ايران قدم به مجلس گذاشت همان جائی نشست که در سال های پيش مردان برجسته ای نشسته بودند، ننشست جای سناتورهای متملق. به رائی که مردم به او داده بودند پشت نکرد، برای ماندن روی آن صندلی ها باج نداد و نامش به عنوان نماينده ای از نسل جوان آزادی خواه ايران در يادها می ماند.(...)
اما راهی که خانم حقيقت جو برگزيد راهی است که او را نماينده دائمی قلب های مردم ايران کرد و در همين مقام نگاه می دارد تا نوبت برسد. (...)
از اين سخت تر و بدتر نمی شود که آدمی در آن طرف دنيا، تنها از نوشتن در سايت شخصی خودش هم بهراسد... از کامنت ها بهراسد. اگرچه شدت اين هراس و مقاومت نسبت به آن ، بستگی به هزار و يک نکته مختلف دارد.
آزادی نيست. مثل روز روشن است . آنچه برای من مثل روز روشن نيست، اين است که اصولا در هيچ کجای دنيا ، حتی آنجاها که مهد دموکراسی خوانندش، آزادی هست؟ نه آزادی ظاهری، آنچه ذاتا آزادی است.
بهنود در يکی از نوشته هايش ( که دلم می خواست من نوشته باشمش، به عنوان يک زن، برای ادای دين به نماينده منتخبم، خانم حقيقت جو، که الحق شيرزنی بود در ميان همه نمايندگان مجلس ششم...) نوشته است:
ديروز و امروز که خبر استعفای پرشور خانم فاطمه حقيقت جو را خواندم. تمام وجودم را شادی گرفت همان کاری بود که انتظار داشتم و از جوانان ايران بر می آيد.(...)
خانم حقيقت جو که هم سن دختر من است از همان اول که به رای دانشجويان و به عنوان نماينده جنبش دانشجوئی ايران قدم به مجلس گذاشت همان جائی نشست که در سال های پيش مردان برجسته ای نشسته بودند، ننشست جای سناتورهای متملق. به رائی که مردم به او داده بودند پشت نکرد، برای ماندن روی آن صندلی ها باج نداد و نامش به عنوان نماينده ای از نسل جوان آزادی خواه ايران در يادها می ماند.(...)
اما راهی که خانم حقيقت جو برگزيد راهی است که او را نماينده دائمی قلب های مردم ايران کرد و در همين مقام نگاه می دارد تا نوبت برسد. (...)
Subscribe to:
Posts (Atom)