قبول کردم. قبول کردم که آدمها از گذشته شون، از اصل و نصبشون، از خاستگاهشون نمی تونن بکنن. نمی تونن کاملا جدا بشن. نمی تونن يک دفعه عوض بشن. کسی که توی خانواده ای، با طرز فکر خاص و سنتهای خاص بزرگ شده باشه، هرچند خودش روند ديگه ای برای زندگی داشته باشه، ولی هيچ وقت مستقل از اون سنتها نيست. اتفاق بدی برام افتاد تا تونستم اينو قبول کنم. حرمتهايي که نبايد شکسته می شد شکسته شد.
و احترام، يک بار شکسته می شه و برای ابد... کاری نمیشه کرد. بايد منتظر بود که زمان بگذره...
Monday, January 20, 2003
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment