Monday, January 20, 2003

مثل اينکه قرار بود با هم قول رو ببينيم ! برش داشتن که ...
در ستايش عشق رو ديدم.کار گدار. خوشم نيومد. يک صحنه میگه: دوران کلمات قصار ديگه گذشته... واقعا هم گذشته. فيلم يک سری صحنه های از هم گسيخته بود. پر از حرف. اما يک قسمت فيلم راجع به مردم آمريکای شمالی حرف زد. خيلی عالی بود اون قسمت حرفهاش. بد و بيراه رو به هاليوود و اسپيلبرگ و هر چی فيلم در پيتی و آدم در پيتی است گفت. " مردم آمريکای شمالی هويت ندارن، گذشته ندارن، برای همين همش داستانهای مردم ديگه، کشورهای ديگه رو می گيرن. چون آدم نياز به هويت داره... " و يا " خانم شيندلر داره در تنگدستی و تنهايي زندگی می کنه." (به نظر مياد اسپيلبرگ حقش رو نداده) و ... و ...
به نظر شما، هنرمندها تموم ميشن؟ بعد از يک مدت کار،ديگه چيزی ندارن؟

No comments: