وبلاگ نوشتن یا ننوشتن...؛
مدتیه سرم خیلی با کار شلوغه، بدون استثنا هر شب دیر می رسم خونه و هر روز هر دقیقه رو نیاز دارم؛ فرصتی اگه می مونه رو همش ترجیح می دم دور از کامپیوتر بگذرونم؛ اینه که مدتهاست نه می رسم که وبلاگ بنویسم و نه بخونم. فکر می کردم وقتی بیایم این خونه و همه چیز روی روال بیافته می تونم برای خودم یک فرصت یکی دو ساعته در روز پیدا کنم برای اینترنت و وبلاگ... هنوز نشده؛ تا فرصتی پیدا میشه اینقدر کار هست که پرش کنه که به این نمی رسم... ؛
گاهی که به وبلاگ های دوستان و آشنایان سرک می کشم به خودم میگم که یک جای دلایل می لنگه؛ بعضی ها هم توی خونه کار میکنن و هم بیرون؛ حتی بچه هم دارن و باز اونقدر فرصت دارن که بنویسن و بنویسن و ...؛
این حرفها بهانه است حتما...،آره...، دل باید داد و انرژی باید گذاشت، که من فعلا هیچ کدومش رو خیلی ندارم...؛ ولی هنوز وبلاگستان و نوشتن رو دوست دارم؛ اونقدر که این وبلاگ رو نگه دارم و به نوشتن گاه گاهی فعلا بسنده کنم؛
راستی؛ عجب پست آخر وبلاگ نادر جالبه...؛