Wednesday, August 06, 2003

تصميم گرفتن چه کار سختيه ... وقتی آدم می خواد راجع به چيزی تصميم بگيره که روی تمام زندگيش ، تمام لحظه ها و ثانيه های آينده ش تاثير می ذاره، اون وقت سختيش بيشتر احساس می شه.

و البته سن . سن هر چه بالاتر بره، تصميم گرفتن سخت تر می شه. و هر چی آدم ها ،آدم بزرگ تر می شن.
وقتی آدم يک بار با تمام وجود معنای ريسک رو حس کرده باشه، با همه سلول های بدنش لمس کرده باشه، ديگه ريسک کردن کار ساده ای نيست. نه به سادگی 18 يا 20 سالگی . ديگه از شکل يک کلمه که القا کننده هيجانه، مثبته و نشون دهنده قوته در مياد. ديگه بار معنايي پيدا می کنه.

چقدر از موقعيت هايي که آدم بايد تصميم های بزرگ زندگيش رو بگيره بدم مياد تازگی. من، که عاشق هيجان بودم. ترسو شدم شايد.

No comments: