Tuesday, July 15, 2008

چقدر عجیبه که آدم نگاهش و دیدش به یک شهر و فضاش می تونه تغییر کنه حتی با بازدید های کوتاه؛ عید امسال رفته بودیم منچستر و لیورپول که خیلی خوش گذشت و سفر خیلی خوبی بود. آخر این هفته هم دوباره دو روز رفتیم منچستر، ولی این دفعه نه برای تفریح، که برای دوره آموزشی و امتحان و اینا؛ منچستر به نظرم مثل منچستر قبلی دلچسب نبود. البته این بار جاهای قشنگ و توریستیش نرفتیم؛ راستش خیلی از محوطه و ساختمون های دانشگاهش خوشم نیومد. (التبه من از وقتی دانشگاه ناتینگهام رو دیدم و اونجا زندگی کردم؛ دیگه محوطه و ساختمون های هیچ دانشگاهی راضیم نمی کنه؛) به هر حال اونجا توی بخشی از حیاط چند تیکه از تنه یک درخت رو گذاشته بودن و نوشته بودن اینها تیکه هایی از درخت سیب نیوتن هست که به دانشگاه منچستر اهدا شده!!؛ نمیدونم درخت سیب نیوتن کجا بوده و چطور اینها که عشق نگه داشتن همه چیز رو دارن، درخت رو تیکه تیکه کردن و اهدا کردن؛ ولی جالب بود؛
مهمتر شاید: وضع اقتصاد که خراب بشه کشورهای سرمایه داری و شرکت های خصوصی اینجوری میشن؛ اصلا رحم و اینا ندارن؛ تجارت تجارته؛ شرکتمون شروع کرده به تدریج یک عده رو از کار بیکار کردن؛ وضع صنعت ساخت و ساز بد شده اینجا و بدتر هم داره میشه بخاطر تحولات جهانی اخیر؛ برعکس بیشتر دوره های منفی اقتصادی، این دفعه صنعت ساخت و ساز جز اولین زمینه های کاریه که ضربه خورده از مسائل اخیر...؛

باله فلامنگو - سارا باراس



جمعه شب رفتیم باله فلامنکو سارا باراس. یک رقاص اسپانیایی که خیلی توی اروپا شناخته شده است و برنامه هاش رکورد فروش رو شکستن چند بار. برنامه اش اصلا رقص سنتی فلامنکو و اسپانیایی نبود؛ و لباسها هم همینطور. لباسها رو خودش طراحی می کنه و طرح ها به نظر من فوق العاده هستن؛ درست مناسب رقص فلامنگو مدرن خودش. رقص ها خیلی خوب بودن؛ ولی البته جز ستاره های مرد این اجرا که دوستشون نداشتم؛ اجرای تک نفره دو تا ستاره مردش خیلی طولانی بود و تکراری می شد وسط هاش ... عوضش رقص های خانوم ها خیلی خوب بود. باورتون نمیشه؛ ولی قشنگ ترین برنامه به نظر من درست وقتی بود که برنامه تموم شد! چون بعد از برنامه و د رجواب تشویق تماشاچی ها، تازه شروع کردن خودمونی، خیلی با حرارت و خیلی عالی رقصیدن و نواختن؛

قطعات همراه آوازش رو بیشتر از همه چیز دوست داشتم؛ موسیقی و آواز فلامنگو همیشه بی نهایت بهم می چسبه
ولی بازم خوب شب شب خیلی خوبی نبود؛ و البته از سالن سادلرز ولز توی ایزلینگتون لندن هم خوشم نیومد؛


متاسفانه نتونستم عکسی پیدا کنم که یک کم جو پر از رنگ و پر از حرکت اون شب و فضای اجراشون رو یادآوری کنه...؛

Wednesday, July 09, 2008


پریشب رفتیم بحث و گفتگوی تونی بن با دیوید دویس در مورد دموکراسی؛ با اینکه باید هر کدوم دو سر طیف سیاسی انگلیس باشن و کلی راجع به دموکراسی اختلاف نظر و بحث داشته باشند؛ اصلا اینجوری نبود. دیوید دیویس، عضو حزب راست، تازگی از مجلس عوام استعفا داده در اعتراض به قانون جدیدی که اجازه میده دولت افراد مشکوک به تروریسم رو چهل و دو روز بدون محکومیت نگه داره؛ و در نتیجه اصلا طرز نگاهشون به قضیه خیلی شبیه بود؛ و بحث و مجادله داغی نبود... اما سالن مملو بود از آدم و از همه خوب تر دیدن تونی بن بود؛ چقدر شیرینه، چقدر خوب حرف می زنه ، چقدر آدم حسابیه، خیلی دوست داشتیه این تونی بن؛

یک میلیون بوسه بر پوستم

باله خیلی دوست دارم... اصلا کلا تماشای رقص رو خیلی دوست دارم؛ از ترکیب موسیقی با فرمهای زیبای بدن آدم لذت می برم. دو سه روز پیش رفتیم باله ، اجرای باله ملی انگلیس. دو ساعت و نیم و سه گروه با سه اجرا؛ باخ، و مالر ؛ همه اجراهاش خوب بود؛ شروع یک بخشش به نام اتودها ، خیلی جالب بود: هر گروه با صدای یک ساز ارکستر باله می رقصیدند و انگار که فقط یک ساز رو دنبال می کنند؛ مجموعه اش شده بود ارکستری از باله...

چند تا اجرای دیگه اش هم خیلی خوب و دوست داشتنی بود؛ در مجموع چسبید. ولی جدای از اجرای باله که دیدیم؛ اصلا شب خوبی نبود اون شب...؛




مثلا به روی خودمم نمیارم که ایران موشک هاش رو امتحان کرده و همه دنیا به هم ریخته و کلی عکس العمل ایجاد کرده